به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، درتقويم تاريخي ما مسلمانان مناسبت هايي وجود دارد كه مي توان آن را بهانه اي قرار داد تا هر چه بيشتر بتوان استفاده به سيره و رفتار بزرگان دين، تهمت، و افترا، خشنونت را از چهره اسلام زدود.
امروز مصادف با ولادت امام حسن مجتبي (ع) است. حساس ترين بخش زندگي امام حسين (ع) كه ازگذشته مورد پرسش و گفتگو فراوان واقع شده وگاه موجب خورده گيري دوستان و دشمنان مغرض قرار گرفته، ماجراي كناره گيري اجباري وي از خلافت است. بويژه زماني كه عملكرد وي در برابر معاويه و جهاد امام حسين (ع) عليه يزيد و حوادث بعد از آن مقايسه مي شود اين پرسش دركنار پرسش هاي ديگر به صورت حادتري مطرح مي شود.
از جمله اين پرسشها اينكه؛ 1- چرا شخصيتي چون امام حسين با معاويه صلح كرد؟ 2- آيا اسلام دين صلح است يا جهاد؟ 3- آيا بهتر نبود كاري را كه امام حسين (ع) بعدا انجام داد امام حسن (ع) پيشتر اقدام به آن مي كرد 4- انگيزه امام حسن (ع) و معاويه در جريان صلح چه بود؟
پيش از آنكه به اين مسائل پرداخته شود لازم است كه بگوييم پيشواي دوم شيعيان امام حسن (ع) حدود هفت سال از عمر خود را در پرتو تعليمات و الطاف جد بزرگوارش پيامبر به سر برد. پس از آن حدود سي سال همراه پدرش زيست و آن گاه ده سال در دوران سلطنت معاويه امامت امت را بر عهد داشت. بعد از شهادت پدرش در سال چهلم هجري مسئوليت رهبري سياسي و مذهبي جامعه اسلامي را به عهده گرفت و چون مديري كار آزموده درجهت تحقق برنامه اي پدر بزرگوارش گام بر داشت.
حال بهتر است به برسي استراتژي صلح امام حسن (ع) بپردازيم. دراينجا به طور سربسته خلاصه مي توان گفت: كه در اسلام با استناد به آيات، روايات وسيره پيامبر و بزرگان اين دين اصل بر صلح است و جنگ درمواقع ضروري واجب است. تاكيد اسلام بر جهاد دفاعي و مشروط ساختن جهاد ابتدايي و حتي آزاديبخش به موقعيت و شروطي خاص تاييد بر اصل نبودن جنگ دراسلام است. وقتي كه مي توان با صلح مسالمت، انديشه و منطق به اهداف والاي انساني درست يافت هيچ خردمندي حتي به كشتن يك انسان هم راضي نمي شود.
در كنار اين اصل اساسي دراسلام (تاكيد بر صلح نه جنگ) در تحليل و بررسي عملكرد زندگي امام حسن (ع) بايد گفت: اوضاع نامساعد و عوامل گوناگون موقعيتي را پديد آورد كه صلح به عنوان يك مساله ضروري بر امام (ع) تحميل شد به نحوي كه هر خردمندي در آن شرايط قرار مي گرفت چاره اي جز مسالمت نداشت. علي رغم اينكه بعد از شهادت امام علي (ع) بسياري از كوفيان با امام مجتبي(ع) بيعت كرده بودند ولي سواي اندكي از شيعيان وفادار ساير گروهها از جمله برخي از امويان و خوارج طبق مصلحت سياسي و منافع خود به دنبال ايجاد جنگ ديگري بودند.
بدون ترديد اغلب اطرافيان امام حسن(ع) افرادي سياسي بودند نه آنكه امام را به عنوان خليفه از جانب خدا پذيرفته باشند . سستي حمايت آنها تا بدان حد بود كه امام فرمود: به خدا سوگند اگر با معاويه درگير شوم، اينان گردن مرا گرفته به صورت اسير به او تحويل مي دهند.
از طرف ديگر معاويه نيز توانسته بود با زر و زور و تزوير بسياري از بزرگان و افراد تاثير گذار را به جبهه خود ملحق كند و براي تثبيت حكومت خود به صلح با امام حسن(ع) نياز داشت. در اين چنين شرايطي بود كه امام با در نظر گرفتن مصلحت شيعيان واقعي خود، حاضر به امضاي موافقت نامه صلح شد تا شايد حداقل با گذاردن برخي از شروط در اين پيمان نامه برخي امتيازات را از معاويه بگيرد.
مفاد اين پيمان نامه به شرح زير است:
1- معاويه به كتاب خدا و سنت پيامبر عمل كند.
2- پس از معاويه خلافت به حسن بن علي تعلق دارد و اگر براي حسن بن علي حادثه اي پيش آمد خلافت متعلق به حسين به علي است و معاويه حق ندارد كسي را جانشين خود قرار دهد.
3- معاويه بايد ناسرا گفتن به امير مومنان علي را ترك كند.
4- بيت المال كوفه به معاويه واگذار نخواهد شد ، معاويه بايد هزينه زندگي بازماندگان كشته شدگان سپاه علي (ع) را از بيت المال بپردازد.
البته امام آگاه بود كه معاويه به هيچ كدام از اين مفاد عمل نخواهد كرد اما حداقل ماهيت قدرت طلب معاويه و فريب او براي همگان آشكار مي شد. شايد اين عمل امام حسن حجت را بر جامعه آن روزي تمام كرد چرا كه امام حسين با در پيش گرفتن استراتژي جهاد ، نشان داد كه هيچ راهي جز جنگ و مبارزه براي اصلاح جامعه باقي نمانده است.
نظر شما